نمی دونم چی بگم شما گوش کنید

تو ان شام مهتاب کنار نشستی

عجب شاخه گل وار به پایم نشستی

قلم زد نگاهت به نتقش آفرین

که صورت گری را نبود این چنینی

پریزاد عشق و مه اسا کشیدی

تو دونسته بودی چه خوش باور من

بشگفتی و گفتی از پر پرم من

تا گفتم دلت کو گفتی که دریاب

تو یک جوع عاشق تو صادق ترینی

همون لحظه ابری رخ ماه براشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از آن لحظه ناب

که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در آون درگه که عشق چه محتاج نشستم

تو هر شام مهتاب به یاد شکستم

تو از این شکستن خبر داری یا نه

هنوز شور عشق و به سر داری یا نه

هنوز هم شبهات اگه ماه را داری

من ان ماه را دادم بتو یادگاری

نظرات 1 + ارسال نظر
؟؟؟؟؟ سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:06 ب.ظ

بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سر گذشتم
میخواهم عشقت در دل بمیرد
میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد


هر عشقی میمیرد خاموشی میگیرد عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد . باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد. باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد. باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد . باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد