دوستت دارم

دوستت دارم

هر چه از جدایی ها گفتم بس است

اکنون نوبت توست

وقت از تو گفتن

وقت با تو بودن

امشب میخواهم چشم هایم را ببندم

و زیر باران عشق تو قدم بزنم

تا قطرات باران عشقت مرحمی باشد بر زخمهای دل خسته ام

امشب میخواهم در دریای احساس تو غرق شوم

تا کویر خشک قلبم جانی دوباره بگیر د

میخواهم با تو باشم

میخواهم با تو بمانم

تا پایان راه

تا سر انجام زندگی

حتی نمیگذارم مرگ مرا از تو جدا کند

تنها امید زندگیم

با تو هستم

با خود تو

مگر باور نمیکنی دوستت دارم؟!

نظرات 4 + ارسال نظر
پ پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ب.ظ

دوستت دارم خودمم بیشتررررررررررررررررررررررررررررر

پ پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:28 ب.ظ

پ پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ب.ظ

تو را دوست دارم آنگونه که ماهیگیر دریای پر از ماهی را

تو را دوست دارم آنگونه که دهقانان باران پس از خشکسالی را

تو را دوست دارم آنگونه که کودکان رویاهای خیالی را

آنگونه که عاشقان سوار اسب رویایی را

آنگونه که در کویر گم شدگان سایه ابر سیاهی را

تو را دوست دارم

آنگونه که عاشق رویا را

باران دریا را

انسان هوا را

زیبا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.lilimajnon.persianblog.com

سلام به منم سری بزن در ضمن شعرت خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد